جدول جو
جدول جو

معنی قاضی مشهدی - جستجوی لغت در جدول جو

قاضی مشهدی(یِ مَ هََ)
مولانا قاضی مشهدی، عبدالوهاب) مردی دانشمند و ذوفنون بود و قاضی شهر مشهد، و در فن انشاء نظیر نداشت. و در کتابه قلعۀ عماد آیۀ ’ارم ذات العماد التی لم یخلق مثلها فی البلاد’ را او نوشته است. ظرفا و شعرای مشهد شاگرد وی بودند. از آن ظرفا یکی در صنعت مقلوب مستوی الفاظ ’مرادی دارم’ را یافته بقاضی گفت. او به اندک تأمل ’برآید یارب’ را جواب داد و این جواب زیاده از تعریف است. به اسم سیف این معمی از اوست:
جان از لب لعل تو و دل از سر زلفت
جویندۀ آب خضر و عمردرازند.
قبر وی در مشهد است.
(مجالس النفائس چ بانک ملی ص 26)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

محمد قاسم مشهدی شاعر، تقی الدین کاشی آرد: اصل وی از شیراز و تربیت یافتۀ اصفهان است، وی بمزید مکنت و ثروت و کثرت مال از مرتبۀ شعرا تجاوز نموده و در آخر حال ابواب مخالطت بر روی خود بسته و همواره همت بر داد و ستد اجناس و نقود و تحصیل مرابحه و سود میگماشت تا آنکه درشهور سنۀ تسع و سبعین جمعی از اجلاف آنجا بواسطۀ اندک طمعی که از او داشتند کینه از او در دل گرفته و چند زخم بر وی زدند ... هم در آن نسبت رخت بعالم بقا کشید و حکام، قاتلان وی را بسیاستگاه عدم رسانیدند، اشعار پسندیدۀ او کم است و دیوانی از او در میان نیست، و این چند بیت نمونه ای از برگزیدۀ اشعار اوست:
آلوده دامنیم و بصدعیب از این جهان
رفتیم مست تا کرم او چه می کند،
هوس تیغ تو کردیم بریدی از ما
صید آهوی تو گشتیم رمیدی از ما
ای که شمشیر کشیدی و نکشتی ما را
انتقام گنه خویش کشیدی از ما
گرمی خویش بزاری مفروش ای مجنون
این متاعی است که صدبار خریدی از ما،
(ملخص از خلاصه الاشعار خطی کتاب خانه مجلس)
لغت نامه دهخدا
(مَ بُ)
امیر حسین بن معین الدین حسینی یزدی میبدی. ملقب به کمال الدین و متخلص به منطقی عالم متبحر فاضل متکلم صوفی ادیب از اکابر علما و متکلمان متأخر است. اصل وی از قریۀ میبد است. وی در شیراز از جلال الدین دوانی و دیگر اساتید وقت ادبیات و علوم معقول و منقول را فراگرفت و بخصوص در تصوف و هیأت و منطق و حکمت شهرت بسزایی یافت و در شعر نیز ماهر بود. او راست:
بسکه تابد مهر حیدرهر دم از سیمای من
آسمان را سرفرازی باشد از بالای من
چون سخن گویم ز معراجش که آن دوش نبی است
پای در دامن کشد فکر فلک پیمای من
طبع من تا گشت چون دریا ز فیض مرتضی
ابر گوهربار جوید فیض از دریای من
گر نبودی ذوالفقار مهر او در دست دل
لقمه ای کردی مرا این نفس اژدرهای من
خاک راهش در دو چشم من بجای سرمه است
نیک دیدم آفرین بردیدۀ بینای من.
#
از بهر فساد و جنگ جمعی مردم
کردند به کوی گمرهی خود را گم
در مدرسه هر علم که آموخته اند
فی القبر یضرهم ولاینفعهم.
وی تألیفاتی دارد او راست: 1- جام گیتی نما در فلسفۀ قدیم. این کتاب را به سال 890 به فارسی تألیف کرده و در پاریس با ترجمه آن به لاتین چاپ شده است. 2- حاشیۀ تحریر اقلیدس خواجه. 3- حاشیۀ شرح ملخص قاضی زادۀ رومی در هیأت. 4- دیوان معمیات. 5- شرح حدیث العسکری ’صعد ناذری الحقائق’. 6- شرح دیوان مشهور منسوب به حضرت امیر (ع). این کتاب دو مرتبه در تهران مستقلاً و در حاشیۀ شرح نهج البلاغۀ نواب چاپ شده است. در دیباچۀ این کتاب اصطلاحات متصوفه و بخشی از آداب و رسوم و حالات ایشان و انسان کبیر و انسان صغیر و مراتب ترقیات بشر در ضمن هفت فاتحه بیان شده است. 7- شرح شمسیه. این کتاب به سال 1327 هجری قمری در حاشیۀ میزان الانتظام در استانبول چاپ شده است. 8- شرح طوالع. 9- شرح کافیۀ ابن حاجب. 10- شرح الهدایه الاثیریه در حکمت این کتاب به شرح میبدی معروف و در تهران چاپ شده است و جز اینها وی در حدود سال 904 هجری قمری یا در 911 وفات یافت و لفظ قاضی مادۀ تاریخ وفات اوست. و یا به سال 909 هجری قمری مقتول گردید. صاحب روضات او را در شمار علمای عامه قلمداد کرده است ولی ظاهر الذریعه و بعضی از علمای بزرگ دیگر تشیع اوست. (کشف الظنون) (هدیه الاحباب) (روضات ص 258) (قاموس الاعلام ج 3 ص 1959) (لغات تاریخیهو جغرافیه ج 3 ص 116) (سفینه ص 293 و تاریخ یزد ص 313) (الذریعه و ریحانه الادب ج 4 ص 113) (معجم المطبوعات ج 2ستون 1487) و رجوع به میبدی شود
لغت نامه دهخدا
(یِمَ هََ)
علاوه بر شاعری در کاسه گری و نقاشی نیز استاد بود و بدان جهت مانی تخلص داشت. (از مجالس النفایس ص 240). بواسطۀ لطافت طبع مورد توجه محمد مؤمن میرزا پسر سلطان حسین میرزا واقع و از جملۀ مقربان وی شد و در مشهد با همین شاهزاده به سال 923 هجری قمری به دست ازبکان بقتل رسید. ابیات زیر از اوست:
تو لبی نبخشی و من به خیال هر زمانی
لبت آن چنان ببوسم که ترا خبر نباشد
منم آنکه سنگ بر سر خورم و ننالم از تو
که نهال عاشقی را به از این ثمر نباشد
شب عیش وشادمانی بگذشت و سالها شد
چه شبی تو ای شب غم که ترا سحر نباشد.
(از تحفۀ سامی ص 114).
و رجوع به همین مأخذ ومجالس النفائس ص 67 و 240 شود
لغت نامه دهخدا
(یِ مَ هََ)
از شاعران ایرانی مقیم هند است. وی بروزگار جوانی بدکن رفت و سی سال در آنجا بسر برد. ’و از آنجا به دارالخلافۀ شاه جهان روآورد و نواب برهان الملک سید سعادت خان بهادر به کمال قدردانی مسکنی و وجه معاشی برایش معین فرمود بعد چندی به نیت حضورخدمت نواب در شهر اود، از دهلی برآمده در اکبرآباد به صوب دار بقا رحلت نمود’. این ابیات ازو در تذکرۀ صبح گلشن نقل شده است:
آتشکده در سراغ ما می سوزد
پروانه ز رشک داغ ما می سوزد
شمع دل ماست روشن از مهر علی
تا صبح ابد چراغ ما می سوزد
لغت نامه دهخدا